اثنی عشریه در نقد و رد صوفیه و فلاسفه و عرفان‌های کاذب




تحریف فضیلتی از فضائل حضرت زهرا و خدیجه سلام الله علیهما توسط ابن عربی صوفی ناصبی


محمد بن جریر طبری از علما و مفسرین بزرگ اهل سنت عمری روایت کرده است: 


حدثنی المثنى قال، حدثنا آدم العسقلانی قال، حدثنا شعبة قال، حدثنا عمرو بن مرة قال، سمعت مرة الهمدانی یحدث، عن أبی موسى الأشعریّ قال: قال رسول الله صلى الله علیه وسلم: کمل من الرّجال کثیرٌ،ولم یکمل من النساء إلا مریم، وآسیة امرأة فرعون، وخدیجة بنت خویلد، وفاطمة بنت محمد.


رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: از مردان افراد زیادی به کمال رسیدند، ولی از ن جز مریم و آسیه زن فرعون و خدیجه بنت خویلد و فاطمه دختر محمد (علیهم السلام) به کمال نرسیدند. 


جامع البیان فی تفسیر القرآن، تالیف طبری، جلد ۵، صفحه ۳۹۵، چاپ دار هجر



اما ابن عربی اندلسی صوفی برای تخریب فضائل حضرت زهرا و حضرت خدیجه علیهما السلام نام آن دو حضرت را از روایت حذف کرده و می‌نویسد:


کما قال صلى الله علیه [وآله] وسلم: فی الکمال. فذکر أنّه ی أیضا فی النساء، وعیّن منهنّ مریم بنت عمران وآسیة إمرأة فرعون.


همچنین پیامبر (صلی الله علیه و آله) در مورد کمال، یادآور شده که در ن نیز ممکن است، و از میان آنان مریم دختر عمران و آسیه زن فرعون را معین نموده است.


الفتوحات المکیة، تالیف ابن عربی، جلد ۱۳، صفحه ۵۸۳، چاپ الهیئة المصریة العامة للکتاب



تحریف و انکار فضائل اهل بیت علیهم السلام که مورد قبول اهل سنت عمری هستند توسط ابن عربی، جز حکایت از خباثت و ناصبی‌گری و دشمنی او با اهل بیت علیهم السلام چه دلیلی می‌تواند داشته باشد؟!




تحریف فضیلتی از فضائل حضرت زهرا و خدیجه سلام الله علیهما توسط ابن عربی صوفی ناصبی


محمد بن جریر طبری از علما و مفسرین بزرگ اهل سنت عمری روایت کرده است: 


حدثنی المثنى قال، حدثنا آدم العسقلانی قال، حدثنا شعبة قال، حدثنا عمرو بن مرة قال، سمعت مرة الهمدانی یحدث، عن أبی موسى الأشعریّ قال: قال رسول الله صلى الله علیه وسلم: کمل من الرّجال کثیرٌ،ولم یکمل من النساء إلا مریم، وآسیة امرأة فرعون، وخدیجة بنت خویلد، وفاطمة بنت محمد.


رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: از مردان افراد زیادی به کمال رسیدند، ولی از ن جز مریم و آسیه زن فرعون و خدیجه بنت خویلد و فاطمه دختر محمد (علیهم السلام) به کمال نرسیدند. 


جامع البیان فی تفسیر القرآن، تالیف طبری، جلد ۵، صفحه ۳۹۵، چاپ دار هجر



اما ابن عربی اندلسی صوفی برای تخریب فضائل حضرت زهرا و حضرت خدیجه علیهما السلام نام آن دو حضرت را از روایت حذف کرده و می‌نویسد:


کما قال صلى الله علیه [وآله] وسلم: فی الکمال. فذکر أنّه ی أیضا فی النساء، وعیّن منهنّ مریم بنت عمران وآسیة إمرأة فرعون.


همچنین پیامبر (صلی الله علیه و آله) در مورد کمال، یادآور شده که در ن نیز ممکن است، و از میان آنان مریم دختر عمران و آسیه زن فرعون را معین نموده است.


الفتوحات المکیة، تالیف ابن عربی، جلد ۱۳، صفحه ۵۸۳، چاپ الهیئة المصریة العامة للکتاب



تحریف و انکار فضائل اهل بیت علیهم السلام که مورد قبول اهل سنت عمری هستند توسط ابن عربی، جز حکایت از خباثت و ناصبی‌گری و دشمنی او با اهل بیت علیهم السلام چه دلیلی می‌تواند داشته باشد؟!



حدیث عرضه دین


شیخ صدوق رضوان الله علیه روایت کرده است


حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عِمْرَانَ رَضِیَ اَللَّهُ عَنْهُ عَنْ عَبْدِ اَلْعَظِیمِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْحَسَنِیِّ قَالَ : دَخَلْتُ عَلَى سَیِّدِی عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ اَلصَّادِقِ ع فَلَمَّا أَبْصَرَنِی قَالَ لِی مَرْحَباً بِکَ یَا أَبَا اَلْقَاسِمِ أَنْتَ وَلِیُّنَا حَقّاً قَالَ فَقُلْتُ یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أَعْرِضَ عَلَیْکَ دِینِی فَإِنْ کَانَ مَرْضِیّاً أَثْبُتُ عَلَیْهِ حَتَّى أَلْقَى اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ هَاتِ یَا أَبَا اَلْقَاسِمِ فَقُلْتُ إِنِّی أَقُولُ إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى وَاحِدٌ- لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‌ءٌ خَارِجٌ مِنَ اَلْحَدَّیْنِ حَدِّ اَلتَّعْطِیلِ [وَ حَدِّ اَلْإِبْطَالِ ] وَ حَدِّ اَلتَّشْبِیهِ وَ إِنَّهُ لَیْسَ بِجِسْمٍ وَ لاَ صُورَةٍ وَ لاَ عَرَضٍ وَ لاَ جَوْهَرٍ بَلْ هُوَ مُجَسِّمُ اَلْأَجْسَامِ وَ مُصَوِّرُ اَلصُّوَرِ وَ خَالِقُ اَلْأَعْرَاضِ وَ اَلْجَوَاهِرِ وَ رَبُ‌ کُلِّ شَیْ‌ءٍ وَ مَالِکُهُ وَ جَاعِلُهُ وَ مُحْدِثُهُ وَ إِنَّهُ حَکِیمٌ لاَ یَفْعَلُ اَلْقَبِیحَ وَ لاَ یُخِلُّ بِالْوَاجِبِ وَ إِنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ خَاتَمُ اَلنَّبِیِّینَ فَلاَ نَبِیَّ بَعْدَهُ إِلَى یَوْمِ اَلْقِیَامَةِ وَ إِنَّ شَرِیعَتَهُ خَاتِمَةُ اَلشَّرَائِعِ لاَ شَرِیعَةَ بَعْدَهَا إِلَى یَوْمِ اَلْقِیَامَةِ وَ أَقُولُ‌ إِنَّ اَلْإِمَامَ وَ اَلْخَلِیفَةَ وَ والی وَلِیَّ اَلْأَمْرِ بَعْدَهُ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ثُمَّ اَلْحَسَنُ ثُمَّ اَلْحُسَیْنُ ثُمَّ عَلِیُّ بْنُ اَلْحُسَیْنِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ ثُمَّ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ثُمَّ عَلِیُّ بْنُ مُوسَى ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ ثُمَّ أَنْتَ یَا مَوْلاَیَ فَقَالَ ع وَ مِنْ بَعْدِی اَلْحَسَنُ اِبْنِی وَ کَیْفَ اَلنَّاسُ بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِهِ قَالَ فَقُلْتُ وَ کَیْفَ ذَلِکَ یَا مَوْلاَیَ قَالَ ع لِأَنَّهُ لاَ یُرَى شَخْصُهُ وَ لاَ یَحِلُّ ذِکْرُهُ بِاسْمِهِ حَتَّى یَخْرُجَ فَیَمْلَأَ اَلْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً قَالَ فَقُلْتُ أَقْرَرْتُ وَ أَقُولُ إِنَّ وَلِیَّهُمْ وَلِیُّ اَللَّهِ وَ عَدُوَّهُمْ عَدُوُّ اَللَّهِ وَ طَاعَتَهُمْ طَاعَةُ اَللَّهِ وَ مَعْصِیَتَهُمْ مَعْصِیَةُ اَللَّهِ وَ أَقُولُ إِنَ‌حَقٌّ وَ اَلْمُسَاءَلَةَ فِی اَلْقَبْرِ حَقٌّ وَ إِنَّ اَلْجَنَّةَ حَقٌّ وَ اَلنَّارَ حَقٌّ وَ اَلصِّرَاطَ حَقٌّ وَ اَلْمِیزَانَ حَقٌ‌ وَ أَنَّ اَلسََّاعَةَ آتِیَةٌ لاََ رَیْبَ فِیهََا وَ أَنَّ اَللََّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی اَلْقُبُورِوَ أَقُولُ إِنَّ اَلْفَرَائِضَ اَلْوَاجِبَةَ بَعْدَ اَلْوَلاَیَةِ اَلصَّلاَةُ وَ اََّکَاةُ وَ اَلصَّوْمُ وَ اَلْحَجُّ وَ اَلْجِهَادُ وَ اَلْأَمْرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ اَلنَّهْیُ عَنِ اَلْمُنْکَرِ وَ حُقُوقُ اَلْوَالِدَیْنِ فَقُلْتُ هَذَا دِینِی وَ مَذْهَبِی وَ عَقِیدَتِی وَ یَقِینِی قَدْ أَخْبَرْتُکَ بِهِ فَقَالَ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ع یَا أَبَا اَلْقَاسِمِ هَذَا وَ اَللَّهِ دِینُ اَللَّهِ اَلَّذِی اِرْتَضَاهُ لِعِبَادِهِ فَاثْبُتْ عَلَیْهِ ثَبَّتَکَ اَللَّهُ‌ بِالْقَوْلِ اَلثََّابِتِ فِی اَلْحَیََاةِ اَلدُّنْیََا وَ فِی اَلْآخِرَةِ .


حضرت عبد العظیم حسنی علیه السلام گفت: بر مولای خود علی بن محمد (امام هادی علیه السلام) وارد شدم. چون نظر ایشان بر من افتاد، فرمود: خوش آمدی، اى ابو القاسم! به راستی، تو از دوستان حقیقی ما هستی. گفتم: ای پسر پیامبر ! میل دارم دینم را بر شما عرضه بدارم، که اگر مورد پسند بود، بر آن ثابت باشم تا به لقاى خداوند عز و جل برسم. امام علیه السلام فرمودند: عقائد خود را اظهار نما. گفتم: من معتقدم که خدای متعال، یکی است و چیزی مانند او نیست، و از دو حد ابطال و تشبیه، بیرون است. خداوند، جسم و صورت و عرض و جوهر نیست؛ بلکه اوست که اجسام را جسمیت داده و صورت‏‌ها را صورت بخشیده و اعراض و جواهر را آفریده است. او پروردگار همه چیز و مالک و آفریننده پدیده‌هاست، و [عقیده دارم که‏] محمد صلی الله علیه و آله بنده و فرستاده او، خاتم پیغمبران است و پس از ایشان تا روز قیامت، پیامبری نخواهد بود. شریعت ایشان، آخرین شرایع بوده و پس از او تا روز قیامت، دینی نخواهد آمد. عقیده من در باره امامت، این است که امام پس از پیامبر صلی الله علیه و آله امیر مومنان علی بن ابی طالب علیه السلام است و پس از او حسن و پس از وی حسین و سپس علی بن الحسین و سپس محمد بن علی و سپس جعفر بن محمد و سپس موسی بن جعفر و سپس علی بن موسی و سپس محمد بن علی علیهم السلام و پس از این‌ها، امام مفترض الطاعه، شما هستید. در این هنگام، امام هادى علیه السلام فرمودند: و پس از من، فرزندم حسن، امام است؛ لیکن مردم در باره امام پس از او، چه خواهند کرد؟ گفتم ای مولاى من! مگر جریان زندگی امام پس از او، از چه قرار است؟ فرمود: شخص امام بعد از فرزندم حسن، دیده نمی‌شود و بردن اسمش بر زبان‏‌ها ممنوع است تا آن گاه که [از پس پرده غیبت‏] بیرون بیاید و زمین را از عدل و داد پر نماید، همان طور که از ظلم و ستم پر شده است. گفتم: [به این امام غایب هم‏] اقرار دارم و نیز می‌گویم: دوست آنان، دوست خدا و دشمن آنان، دشمن خداست، طاعت آنان، طاعت خدا و نافرمانی از آنان، نافرمانی از خداست. من عقیده دارم که معراج، پرسش در قبر، بهشت، دوزخ ، صراط و میزان حقند، و روز قیامت خواهد آمد و در وجود آن شکی نیست و خداوند، همه مردگان را زنده خواهد کرد. نیز عقیده دارم که واجبات، پس از اعتقاد به ولایت (امامت)، عبارت‌اند از: نماز ، زکات، روزه، حج، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر. در این هنگام، امام هادى علیه السلام فرمودند: اى ابو القاسم ! به خدا سوگند، این [عقاید]، دین خداست که آن را براى بندگانش برگزیده است. پس بر آن، ثابت باش. خداوند، تو را بر طریق ثابت در زندگی دنیا و آخرت پایدار بدارد!


مصنفات الشیخ الصدوق، صفات الشیعة، حدیث ۶۸



پی نوشت: این حدیث یکی از مهم ترین احادیث عقاید است که شیعیان باید از آن پیروی کنند.


چاخان‌های عطار نیشابوری در کتاب تذکرة الاولیاء (قسمت اول)


عطار نیشابوری از بزرگان صوفیه و بت‌های آنان است که در مقابل مکتب اهل بیت علیهم السلام قرار گرفته و عادت عجیبی در داستان‌سرایی و ساختن خزعبلات عجیب و غریب برای معجزه‌سازی برای اقطاب صوفیه دارد و این مهملات را به خصوص در کتاب تذکرة الاولیاء جمع‌آوری کرده است. او پس از ترکیب صنعتی و سنتی می‌نویسد:


نقلست که وقتی لشکر اسلام در روم ضعیف شده بود (یعنی بیش از دو قرن قبل از تولد بایزید بسطامی) و نزدیک بود که شکسته شوند از کفار، آوازی شنیدند که یا بایزید دریاب ! در حال از جانب خراسان آتشی بیامد چنان که هراسی در لشکر کفار افتاد و لشکر اسلام نصرت یافت !!!


تذکرة الاولیاء، تالیف عطار نیشابوری، صفحه ۱۴۶



قضاوت با شما



توبه جناب فیض کاشانی اعلی الله مقامه از فلسفه و تصوف


فیض کاشانی داماد و بهترین شاگرد ملاصدرا بود که در اواخر عمر خود از روش صوفیانه توبه کرد و بازگشت؛ بنا بر این صوفی خواندن وی پس از تصریح او به ندامت و پشیمانی ناصحیح است.


او در رساله الانصاف می‌نویسد:


نه متکلمم و نه متفلسف و نه متصوفم و نه متکلف بلکه مقلد قرآن و حدیث و تابع اهل بیت آن سرور (علیهم السلام)، از سخنان حیرت افزای طوایف اربع ملول و بر کرانه، و از ما سوای قرآن مجید و حدیث اهل بیت (علیهم السلام) آنچه بدین دو آشنا نباشد بیگانه.

آنچه خوانده‌ام همه از یاد من برفت

الا حدیث دوست که تکرار می‌کنم


ده رساله فیض کاشانی، رساله الانصاف، صفحه ۱۹۶



و در جای دیگر این کتاب می‌نویسد:


سبحان الله عجب دارم از قومی که بهترین پیغمبران را برایشان فرستاده‌اند به جهت هدایت، و خیر ادیان ایشان را ارزانی فرمود از روی مرحمت و عنایت و پیغمبر ایشان کتابی گذاشته وخلیفه دانا به آن کتاب واحدا بعد واحد بجای خود گماشته به نصی از جانب حق تا افاضت نور او تا قیام قیامت باقی و تشنگان علم و حکمت را به قدر حوصله و درجه ایمان هر یک ساقی باشد حیث قال انی تارک فیکم الثقلین ان تمسکتم بها لن تضلوا بعدی، کتاب الله وعترتی اهل بیتی»؛ ایشان التفات به هدایت او نمی‌نمایند و از پی در یوزه علم بر در امم سالفه می‌گردند و از نم جوی آن قوم استمداد می‌جویند و به عقول ناقصه خود استبداد می‌نمایند.

مصطفی اندر جهان آنگه کسی گوید ز عقل

آفتاب اندر جهان، آنگه کسی جوید سها

همانا این قوم گمان کرده‌اند که بعضی از علوم دینیه هست که در قرآن و حدیث یافت نمی‌شود و از کتب فلاسفه با متصوفه می‌توان دانست، از پی آن باید رفت. مسکینان نمی‌دانند که خلل و قصور نه از جهت حدیث یا قرآن است بلکه خلل در فهم و قصور در درجه ایمان ایشان است. قال الله سبحانه ونزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شی وهدى ورحمة وبشرى للمسلمین» الى غیر ذلک مما جاء فی معناه.

و هر گاه خلل و قصور در فهم و ایمان ایشان باشد مطالعه کتب فلاسفه و متصوفه نیز سودی نخواهد داد، چرا که آن را نیز کما هو حقه نخواهند فهمید.

گر جهان را پر در مکنون کنم

روزی تو چون نباشد چون کنم


ده رساله فیض کاشانی، رساله الانصاف، صفحه ۱۸۶-۱۸۸




دیدگاه مرحوم آیة الله سید عز الدین زنجانی در مورد فخر رازی، ابن عربی، غزالی و مولوی


آیة الله سید عز الدین زنجانی قدس سره می‌نویسند:


این فخر رازی و آن ابن عربی، آن هم غزالی و هم چنین مولوی و امثال او، به قدری گمراهند که ضلالتشان از عمیق‌ترین ضلالت‌هاست. اینها هم در علم و هم در ریاضت تلاش کرده‌اند، گاهی هذیان‌های عجیبی می‌گویند و تعریف‌های فراوانی از دشمنان خدا، مانند طلحه، زبیر و معاویه می‌کنند.


خواجه نصیر الدین طوسی می‌گوید: و أمّا من حارب علیّاً کفر؛ آنان که با علی (علیه السلام) جنگیدند فاسق نیستند، بلکه کافرند».


از آنچه گفته شد چنان نتیجه می‌گیریم که تنها در اثر ریاضت و بدون شناخت امام، انسان به درجه امثال طلحه، زبیر و معاویه می‌رسد. بنا بر این غیر از تمسک به امام معصوم هیچ گاه به صراط مستقیم راه نخواهیم یافت.


تفسیر سوره مبارکه حمد، تألیف سید عز الدین زنجانی، صفحه ۱۳۹




انحرافات اخلاقی شمس تبریزی و مولوی بلخی


شرم آور نیست؟


صوفی مشهور عبد الرحمن جامی در کتاب نفحات الانس از بزرگ ترین کتب صوفیه آورده است:


روزی مولانا شمس الدین (شمس تبریزی) از مولانا شاهدی (مفعول) زیبارو درخواست کرد. مولانا حرم (همسر) خود را در دست گرفته در میان آورد. (شمس تبریزی) فرمود که او خواهر جانی من است، نازنین پسری می.خواهم. (مولوی) فی الحال فرزند خود سلطان ولد را پیش آورد. شمس فرمود: حالیا اگر قدری شراب دست می‌داد ذوقی می‌کردیم. مولانا بیرون آمد و سبویی از محله جهودان پر کرده بیاورد.


نفحات الانس، تالیف عبد الرحمن جامی، صفحه ۲۹۷



آری صوفیان به قدری مرید و ذوب در قطب خویش هستند که اگر قطب از آن‌ها ناموسشان را هم بخواهد، فورا حاضر می‌کنند !!!


دفاع مولوی رومی از عمر بن خطاب (قاتل حضرت زهرا سلام الله علیها) و گستاخی و توهین به شیعیان


مولوی رومی در اشعار خود تعصب خود را به ولایت دشمنان اهل بیت علیهم السلام به وفور نشان داده است و بارها به شیعیان اهل بیت علیهم السلام اهانت کرده است (بر خلاف ادعای عده‌ای که مدعی تشیع وی هستند)؛ چنانچه در شعری می‌گوید:


این بیان اکنون چو خر بر یخ بماند


چون نشاید بر جهود انجیل خواند


کی توان با شیعه گفتن از عمر


کی توان بربط زدن در پیش کر


مثنوی، تألیف مولوی، تصحیح ریچارد نیکسون، صفحه ۴۷۷



ظریفی شیعه در پاسخ به مولوی می‌گوید:


می‌توان با شیعه گفتن از عمر


این نماند در دل وی مستتر


شیعه یعنی جان فدای فاطمه


فاطمه یعنی که لعنت بر عمر !!!



اوج تناقض و نفاق و دورویی مطلق


تصویر سمت راست: تکذیب احادیث مذمت صوفیه به خاطر دفاع از عقاید باطل صوفیه و اولیاء خدا خواندن آنان در سایت مطلق


تصویر سمت چپ: تایید همان احادیث به خاطر منافع ی در کانال تلگرام مطلق!!!!


قضاوت با شما



جعل حدیث و تکفیر غیرمعتقدین به جبرگرایی توسط شبستری صوفی بزرگ


شبستری از ارکان صوفیه می‌گوید:


هر آنکس را که مذهب غیر جبر است / نبی فرمود کو مانند گبر (کافر) است !!!


گلشن راز، تالیف شبستری، صفحه ۵۹



این در حالی است که بر خلاف حدیث جعلی که این صوفی جعل کرده است، از نظر معصومین پیروان جبر خود کافر هستند؛ چنانچه شیخ صدوق رضوان الله علیه روایت کرده است که امام رضا علیه السلام فرمودند:


بِالتَّشْبِیهِ وَ الْجَبْرِ فَهُوَ کَافِرٌ مُشْرِکٌ وَ نَحْنُ مِنْهُ بِرَاءٌ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَة.


هر کس به تشبیه و جبر اعتقاد داشته باشد کافر و مشرک است، و ما در دنیا و آخرت از او بیزاریم.


التوحید، تألیف شیخ صدوق، صفحه ۳۶۴



قضاوت با شما




سوالی از متخصص فلسفه و عرفان اسلامی دکتر یحیی یثربی:


آقای دکتر! ملاصدرا می گوید: تبا لفلسفة ت قوانینها مخالفة للکتاب و السنة» که ظاهراً ادعای اسلامی بودن دارد؟؟


دکتر یثربی: بله درست است؛ البته اسلامی نمی‌داند، بلکه می‌گوید این فلسفه با اسلام مخالفت ندارد؛ باز هم استقلالش را قبول دارد و نمی‌توانند نام اسلامی روی آن بگذارند؛ چرا؟ چون در تعریف فلسفه، در همان حوزه به طلبه یاد می‌دادند که فلسفه عبارت است از اینکه شما در هر کار فکری که می‌کنی ملتزم و متعهد به نتیجه نباشی بلکه ببینی برهان تو را به کجا می‌برد؛ پس این روش نمی‌تواند دینی باشد؛ (برای این توضیح می‌دهم که خیلی شبهه ایجاد شده و برای آیندگان بد است) و در ادامه‌اش هم می‌گویند: ما علم دینی درست می‌کنیم؛ یعنی کاری که غربی ها ۸ قرن پیش کردند و یک دنیا دردسر درست کردند؛ حالا بیا بگو این علم، دینی است؛ فردا شیمی تغییر کند، باید دین هم تغییر پیدا کند. این کارها درست نیست! ببینید، فلسفه علم حقایق است. علم حقایق است یعنی کارش با موجودات بیرونی است. کار با موجودات بیرونی تعهدبردار نیست؛


الآن من از شما می‌پرسم این چیست؟ شما نگاه می کنی و جوابی می دهی. اگر از یک مسیحی هم بپرسم، اگر مثل شما قوای ادراکی‌اش سالم باشد، همان جواب را می‌دهد؛ اگر از یک هندی هم بپرسم همان جواب را می دهد. جواب دو دو تا چهار تا، مسیحی و اسلامی ندارد. یا مثلاً ترکیبات آب این است و این است، این را آزمایش تعیین می‌کند و مسیحی و اسلامی ندارد. ولی ما چون عادت داریم هر چیزی را قاطی کنیم و اسلامی‌اش کنیم، عرفان را هم اسلامی‌اش کرده‌ایم. از ۳۰۰۰ سال پیش از اسلام، عرفان مکتب شناخته شده‌ای در هند و یونان باستان و مسیحیت بوده و اصلاً ربطی به اسلام ندارد. 


ما می‌توانیم ادعا کنیم که عرفان، اگر درست باشد، با اسلام در تضاد نیست و تفکر هم اگر درست باشد با اسلام در تضاد نیست؛ نه به خاطر این که آن عین این است بلکه به خاطر این که این دین، دینی است واقعی و با عقل به آن می‌رسیم؛ علم هیچ وقت نمی‌تواند با این نظر تو که می‌گویی این مثلاً قندان است مخالفت کند ؛ چرا؟ چون می‌گوید: شما اگر علمی کار کنید، به این نتیجه می‌رسید؛ پس من یک حقیقت و واقعیتی را گفتم و شما هم اگر واقعی کار کنید به آن می‌رسید.



اعتقاد شیعه در مورد توحید


شیخ صدوق رضوان الله علیه می‌نویسد:


دین الامامیة هو الاقرار بتوحید الله تعالى ذکره، ونفی التشبیه عنه، وتنزیهه عما لا یلیق به.


آیین امامیه یعنی اقرار و شناخت به توحید خداوند متعال و نفی تشبیه از خداوند متعال، و تنزیه خداوند متعال از هرگونه عیب و نقص است.


امالی شیخ صدوق، صفحه ۴۵۴، چاپ موسسه الاعلمی للمطبوعات




کفر صوفیه و وحدت وجودی‌ها در کلام علامه محمد تقی مجلسی رضوان الله علیه


علامه محمد تقی مجلسی قدس الله روحه الشریف در کتاب شریف لوامع صاحبقرانی در مذمت صوفیه می‌نویسد:


بسیار است که ملحد می‌شوند به نادانی چون عبارات صوفیه قریبست به عبارات ملاحده و مثل عبارت ملاحده مثل عبارت حدیث قدسی که الحال گفته شد جمعی حلول می‌فهمند و جمعی اتحاد و جمعی به وحدت وجود به نحوی که خود میفهمند و همه کفر است.


لوامع صاحبقرانی، تألیف علامه محمد تقی مجلسی، جلد ۷، صفحه ۸۳، چاپ موسسه اسماعیلیان




مأخذ وحدت وجود در کلام دکتر سعید نفیسی


آیا مأخذ وحدت وجود از اسلام و مکتب اهل بیت علیهم السلام هست یا بدعتی بوده که از غیرمسلمانان وارد مکتب تصوف و فلاسفه شده؟


سعید نفیسی، تصوف‌پژوه و استاد تاریخ و ادبیات در مورد مأخذ و سرچشمه وحدت وجود می‌نویسد:


فلسفه وحدت وجود در ایران و هند مأخوذ از فلسفه هندی پتنجالی» است که تعبیر آن این است که رنگ آب رنگ ظرف آنست».


سرچشمه تصوف در ایران، تألیف سعید نفیسی، صفحه ۲۲۲، چاپ کتابفروشی فروغی


قضاوت با شما !!!




تصریح شفیعی کدکنی به تعصب و تنگ‌نظری خواجه عبد الله انصاری و ارادتش به معاویه


آقای دکتر شفیعی کدکنی از اساتید بزرگ در زمینه زبان و ادبیات فارسی و شناخت و تصحیح آثار صوفیه در مقدمه‌اش بر کتاب تاریخ نیشابور می‌نویسد:


کسانی که او (حاکم نیشابوری) را به تشیع متهم کرده‌اند، افراد بسیار متعصب و تنگ‌نظری از نوع خواجه عبد الله انصاری بوده‌اند که در حق حاکم گفته است: ثقة فی الحدیث ورافضی الخبیث» یعنی در نقل احادیث، بسیار مورد وثوق است اما رافضی (شیعه) خبیثی است و از جمله دلایل رفض و تشیع او را یکی این دانسته‌اند که وی با معاویه و آل معاویه دشمنی داشته و این دشمنی را آشکار می‌کرده است».


همچنین در پاورقی همان صفحه می‌نویسد:


از به کار بردن کلمه تنگ‌نظر» در مورد این مرد بزرگ بسیار متاسفم ولی خوانندگان باید بدانند که چهره افسانه‌ای و موجود در مناجات‌ها» که اغلب آن‌ها منسوب به اوست (یعنی انتسابشان به او قابل تایید نیست) با آنچه حقیقت تاریخی او را که مردی است بسیار متعصب در مذهب حنبلی تشکیل می‌دهد زمین تا آسمان تفاوت دارد. از همین داوری او در باب حاکم طرز تفکر او را به خوبی می‌توان دریافت.»


تاریخ نیشابور، تألیف حاکم نیشابوری، با مقدمه شفیعی کدکنی، صفحه ۳۶، چاپ انتشارات آگاه



آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها